چرا محور شرارت آرزوی شکست و برچیده شدن بساط اتحادیه اروپا را دارد

حکومتهای شرور با اروپائی روبرو هستند که به عنوان الگوی دمکراسی، آزادی و توسعه توسط مردم آنها پذیرفته شده است. مردمی که هر روز مطالبات بیشتری از شرورها دارند.
به قلم: کریم احمد
این روزها که دوباره بحران بدهی های یونان حاد شده است و در اوج آن شاهد رفراندمی آزاد اما غیر کاربردی در آن کشور بودیم، در داخل ایران رسانه های وابسته به نظام جمهوری اسلامی تبلیغات بسیار پر سر و صدائی برای آن به راه انداخته اند و مرتب اینطور تبلیغ می کنند که گویا اتحادیه اروپا آفتاب لب بام می باشد و امروز یا فردا رفتنی است.هدف این تبلیغات این است که به مردم بقبولاند که اتحادیه اروپا یک نهاد ضعیف و به بن بست رسیده می باشد.
اگر هر روز گوشه چشمی به رسانه های جمهوری اسلامی و همچنین رسانه های جهانی داشته باشیم، آشکارا می بینیم که از “پوتین” و تیمش گرفته تا کره شمالی و رهبر عجیب و غریبش و از “مورالز” بولیویائی گرفته تا “مادرو” ونزوئلائی و از “ابوبکر بغدادی” تا “ایمن الظواهری” و از طالبان افغانی تا دلواپسان تهرانی، همه و همه با علاقه و شادی از غرق شدن اتحادیه اروپا در مشکلات می گویند و اتحادیه اروپا را آفتاب لب بام می خوانند و در شادی چشمان خود یکسره شدن کار آن اتحادیه را از هم اکنون جشن می گیرند.
اما چرا این محور شرارت که یک سرش در آمریکای جنوبی بند است و تا شرق اروپا میرسد و از خاورمیانه می گذرد و به خاور دور می رسد، اینقدر از مشکلات پیش آمده در یونان و تاثیر آن در اتحادیه نوپای اروپائی خوشحال هستند و برای آن بشکن می زنند و اعضاء و جوارح تکان می دهند؟
پر واضح است که موفقیتهای اقتصادی شگفت انگیز بازار مشترک اروپا طی سه دهه پایانی قرن گذشته میلادی که پایه ای برای تشکیل یک اتحادیه سیاسی و پولی در ابتدای قرن حاضر شد، برای بسیاری از مردم جهان تبدیل به الگوئی گردید که هواخواهان بسیار داشت. هنوز همه خوب به خاطر دارند که مردم تحت سلطه روسیه کمونیستی در شرق اروپا تمام آرزویشان مانند اروپای غربی شدن بود و سالها برای این آرزو مبارزه کردند و جان هم بر سر آن گذاشتند تا به آن برسند.
امروز نیز همچنان همان خواسته ها پا برجاست و الگوی دمکراسی و رفاه و عدالت اجتماعی درون اتحادیه اروپا هرچند کامل نیست و نقایص بسیاری هم دارد، اما هرگز با آنچه در آمریکای جنوبی، خاورمیانه، آفریقا ، روسیه، کره شمالی و حتی چین وجود دارد از لحاظ کیفیت و کمیت قابل مقایسه نیست و همه شاخصهای اتحادیه اروپا از آنها بسیار بالاتر و بهتر هستند.
همین مسئله باعث شده که جمعیت عمده ای از همین کشورهای عضو محور شرارت اگر دستشان برسد جان خود را بردارند و برای رسیدن به اتحادیه اروپا خطر کنند و هزینه سنگینی پرداخت نمایند. برعکس این مسیر فقط عده ای انگشت شمار را شامل می شود و هرگز اقبال عمومی ندارد. فقط مقایسه کنید دو تا سه هزار ساکن اروپا را که در سه سال گذشته از اروپا برای جنگیدن به سوریه رفته اند با صدها هزار مهاجر غیر قانونی و پناهجوئی که هرساله برای رسیدن به اتحادیه اروپا خود را به آب و آتش می زنند. تازه ماهیت همان چند صد نفر بیشتر غیر اروپائی تبار سفر کرده به سوریه و مسائل ویژه آنها را نیز نادیده می گیریم.
محور شرارت با اروپای الگو شده برای جوانان خود روبروست که هر روز مطالباتشان از این رهبران شرور بیشتر می شود و آنها را به پرتگاه نزدیکتر می کند. اتحادیه اروپا از داخل اروپائی سر بر آورد که تا پایان نیمه اول قرن بیستم در آتش جنگ و شرارت و نژاد پرستی سوخت و تا مرز نابودی مطلق رفت. اما وجود رهبران آبدیده و معتدل در اروپای بعد از جنگ که تحمل پذیری و مدارا را پیشه کردند و به حقوق اساسی انسانها و آزادی و حق تعیین سرنوشت و پلورالیزم در جوامع خود احترام گذاشتند و از گذشته تاریک خود درس گرفتند، همه چیز را به نفع آسایش و رفاه مردمشان تغییر داد.
اروپای واحد که هر روز گسترش یافته است، اگر موفق شود تا انتها به راه خود ادامه دهد، الگوی خوبی برای نفی نژاد پرستی، نه بزرگی به تبعیض و دست رد قدرتمندی بر سینه دیکتاتوری خواهد بود که البته هیچکدام آنها مطلوب رهبران محور شرارت نیست و از همین رو آرزوی نابودی مولود پر ارزشی به نام اتحادیه اروپا را دارند که اکنون مطمئن ترین خانه امن برای تمام خلقهای ستم کشیده جهان و به ویژه مردم آسیب دیده مناطق تحت سلطه آنان محسوب می شود.
پس عجیب نیست که داعش آنقدر علیه اتحادیه اروپا تبلیغ می کند و رادیو و تلویزیون تحت کنترل تندروهای جمهوری اسلامی آنقدر درباره نابودی آن دادسخن می گویند و پوتین رویای نابودی آن را در سر می پروراند.
همه اینها که گفتیم البته انکار تناقضها و کمبودهای درون اتحادیه اروپا نیست. واضح است که در مورد یونان سهل انگاریهائی صورت گرفته است. آیا باید یونان اینطور به حال خود رها می شد که طی یک دهه رهبران پوپولیست و کسانی که به هرقیمت رای میخواستند تا چند روزی سوار برقدرت شوند، با مردم و اقتصاد یونان هرکاری دلشان خواست بکنند و آنها را به ورشکستگی بکشانند؟ آیا پس از گذشت پانزده سال از پذیرش ساختار پول واحد اروپائی وقت آن نرسیده که اتحادیه دست به اصلاحات اقتصادی و سیستماتیک در سیستمهای بانکی و نظارتی خود بزند؟ آیا زمان آن نرسیده که رهبران اتحادیه اروپا با دید بهتری نسبت به مسئله پناهجویان و مهاجرین نظر بیندازند و روشهای پذیرش و جایگزینی بهتری را پیشنهاد کنند؟
یادمان نرود که ایالات متحده آمریکا نیز سالها پس از اتحاد کشورهای آمریکای شمالی بارها دچار مشکلات عمده شد و حتی درگیر یک جنگ داخلی گردید که تا آستانه از هم پاشیدگی هم آن را پیش برد. اما چون بنیاد آن بر آزادی و اراده برای ایجاد زندگی بهتر برای همه مردم بدون اتکا به ایدئولوژی و مکتب گرائی بود، هربار قدرتمندتر از بحرانها سر برآورد. این همان سرنوشتی است که همه مردم آزاده جهان و مخالفان محور شرارت جهانی، برای اتحادیه اروپا آرزو دارند.